جدول جو
جدول جو

معنی داغ هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

داغ هاکردن
آب کردن کره یا روغن جامد، علامت گذاری بر روی درختان، داغ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
بسیار گرم کردن، گرم و سوزان ساختن، با آهن تفته جایی از بدن انسان یا حیوانی را سوزاندن، با آلت فلزی که در آتش سرخ شده در کفل چهارپایان علامت گذاشتن که شناخته شوند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ)
مقابل داغ کرده. که آهن تفته بر اندام وی ننهاده باشند. که نشان داغ بر اندام وی پدید نیاورده باشند. بی داغ و نشان:
ریدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف
کرگان داغ ناکرده قطار اندر قطار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
آهن تفته برای نشان حیوان زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
((کَ دَ))
بسیار گرم کردن، سوزاندن موضعی به وسیله آلتی فلزی که در آتش سرخ شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
Bruise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
contusionner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
میان بر زدن، عبور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن کردن، پوشاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
موی دماغ کسی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
داغ کردن، داغ زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریادکشیدن، بلند حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
طراحی نقش و نگار و پیاده کردن نخ های رنگی روی نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
مبتلا کردن، دچار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاک کردن، از آلودگی و ناخالصی پیراستن
فرهنگ گویش مازندرانی
همواره کردن، صاف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
فرهنگ گویش مازندرانی
پودر کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
برداشتن پوست سبز گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا به جا کردن، تعویض کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مطیع کردن، رام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس ساختن گاو و تازه زا با گوساله ی نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن، سرپا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و جا دادن، جا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
ушибать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
prellung verursachen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
забивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
siniak
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
受伤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
machucar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
contusione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از داغ کردن
تصویر داغ کردن
magullarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی